آب‌های شور گشته هم نفس با نای من
ما به دنبال امیدی، رشته‌ی فردای من
مادرم بویش میان آب دریا ریخته
لیک اما دور گشته دست من زو، وای من 
مهربان مهر پرور مهر و رحمت زنده کن
زادگاهم پر زگل کن، پر ز ریحان جای من
مادرم از آب می‌ترسید و من از دوریش 
در بهشتت آب کم کن، او نما همتای من
کُردَم و یک دم نکردم دشمنی با هیچ کس
پس چرا دشمن فراوان با من و مأوای من 
من چه کردم؟ غیر خنده چیزکی من گفته‌ام؟!
که این چنین پر شد ز شن‌ها هم گلو هم نای من